روانشناسی هیجان
یکی از مشکلات اصلی که پژوهشگران هیجان با آن روبرو هستند
فهمیدن علت یا علتهای هیجان است. در این بررسی علیتی دیدگاههای متعددی مطرح شده
است که دیدگاههای زیستی ، روان تکاملی ، شناختی رشدی ، روان کاوی ، اجتماعی ،
جامعه شناختی ، فرهنگی و انسان شناختی از جمله آنها هستند.
نگاه
اجمالی
هیجانها چند بعدی هستند. هیجانها به صورت پدیدههای ذهنی ، زیستی ،
هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجانها از این نظر احساسهای ذهنی هستند که باعث
میشوند به صورت خاصی مثل عصبانی یا شاد احساس کنیم. هیجانها واکنشهای زیستی هم
هستند. آنها پاسخهای بسیج کننده انرژیاند که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی
که روبرو میشویم آماده میسازند. برای مثال خشم نوعی میل انگیزشی در ما ایجاد
میکند تا کاری انجام دهیم که معمولا آن را انجام نمیدهیم، مثلا با یک دشمن بجنگیم
یا به یک بیعدالتی اعتراض کنیم. هیجانها پدیدهای اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجانی
میشویم علائم قابل تشخیص چهرهای ، ژستی و کلامی میفرستیم که کیفیت هیجان پذیری
ما را به دیگران منتقل میکند. (مثل حرکت ابروهایمان و تن صدایمان)
این اصطلاح
از ریشه لاتین Emovere به معنی حرکت ، تحریک ، حالت تنش یا تهییج مشتق شده
است.
ابعاد هیجان
توصیه های عملی
برای عادت دادن خردسالان به نظم و انضباط باید دو چیز را
کاملاً به آنها تفهیم کرد :
الف) چه رفتاری ناپسند است.
ب) چه رفتاری
پسندیده است و می توان آن را جانشین رفتار ناپسند کرد.
مثال به خواهر کوچک
نباید مشت زد ، به بالش می توان مشت زد.
تعیین مقررات برای خردسالان باید مطلق
باشد و نه نسبی؛ یعنی یک کار نکوهیده را اصلاً نباید انجام داد، نه آنکه کمی بتوان
انجام داد.
در غیر اینصورت برای برقراری نظم به درد سر می افتید ، زیرا ضابطه
مشخصی در اختیار کودک قرار نداده اید و او نمی تواند تشخیص دهد که چه اندازه از آن
کار ممنوع را میتواند انجام دهد، مثلاً به او نگویید:"می توانستی آرامتر موی خواهرت
را بکشی"! بهتر است به او بگویید :" تو اصلاً حق نداری موی خواهرت را بکشی"
بیش
از آنکه محدودیتی را برای کودک بوجود آورید، تصمیم خود را بگیرید، زیرا مقررات
انضباطی باید قاطعانه وضع شوند. اگر کودک متوجه تردید شما شود یا شما گاهی اورا از
انجام عملی منع کنید و گاهی آزاد بگذارید ، اولاً وی دچار سردر گمی می شود و ثالثاً
دائم با شما بحث می کند .
هنگام برقراری نظم برای خردسالان به این نکته توجه
داشته باشید که کودک در سن دو وسه سالگی غالباً "نه" را به راحتی در مقابل هر
تقاضایی که از او بشود به زبان می آورد ، پس هرگز به او دستور ندهید ، بلکه
تقاضایتان را به صورت پیشنهاد با او مطرح کنید ؛ مثلاً به او نگویید :" روی صندلی
راه نرو" بلکه بگویید :"صندلی برای نشستن است ، نه راه رفتن"
اگر کودک از شما
چیزی خواست و شما ناچار بودید او را از آن محروم کنیدلااقل آرزویش را محترم بشمارید
و بگذارید که با آرزویش دلخوش باشد . بهتر است در این مورد با او همدلی و همدردی
کنید؛ مثلاً وقتی طفل اسباب بازی را در مغازه ای میبند و آن را می خواهد نباید
بگویید چقدر برای تو اسباب بازی بخرم و کودک گریه کند و..
در حالی که اگر در
مقابل تقاضای کودک با مهربانی به او بگویید : تو دلت می خواهد این اسباب بازی را
داشته باشی می دانم اگر آنرا بخرم خیلی خوشحال می شوی من امروز زیاد خرج کردم یا
پولم کم است فقط میتوانم برایت یک بستنی یا آدامس بخرم .
توصیه های عملی
برای عادت دادن خردسالان به نظم و انضباط باید دو چیز را
کاملاً به آنها تفهیم کرد :
الف) چه رفتاری ناپسند است.
ب) چه رفتاری
پسندیده است و می توان آن را جانشین رفتار ناپسند کرد.
مثال به خواهر کوچک
نباید مشت زد ، به بالش می توان مشت زد.
تعیین مقررات برای خردسالان باید مطلق
باشد و نه نسبی؛ یعنی یک کار نکوهیده را اصلاً نباید انجام داد، نه آنکه کمی بتوان
انجام داد.
در غیر اینصورت برای برقراری نظم به درد سر می افتید ، زیرا ضابطه
مشخصی در اختیار کودک قرار نداده اید و او نمی تواند تشخیص دهد که چه اندازه از آن
کار ممنوع را میتواند انجام دهد، مثلاً به او نگویید:"می توانستی آرامتر موی خواهرت
را بکشی"! بهتر است به او بگویید :" تو اصلاً حق نداری موی خواهرت را بکشی"
بیش
از آنکه محدودیتی را برای کودک بوجود آورید، تصمیم خود را بگیرید، زیرا مقررات
انضباطی باید قاطعانه وضع شوند. اگر کودک متوجه تردید شما شود یا شما گاهی اورا از
انجام عملی منع کنید و گاهی آزاد بگذارید ، اولاً وی دچار سردر گمی می شود و ثالثاً
دائم با شما بحث می کند .
هنگام برقراری نظم برای خردسالان به این نکته توجه
داشته باشید که کودک در سن دو وسه سالگی غالباً "نه" را به راحتی در مقابل هر
تقاضایی که از او بشود به زبان می آورد ، پس هرگز به او دستور ندهید ، بلکه
تقاضایتان را به صورت پیشنهاد با او مطرح کنید ؛ مثلاً به او نگویید :" روی صندلی
راه نرو" بلکه بگویید :"صندلی برای نشستن است ، نه راه رفتن"
اگر کودک از شما
چیزی خواست و شما ناچار بودید او را از آن محروم کنیدلااقل آرزویش را محترم بشمارید
و بگذارید که با آرزویش دلخوش باشد . بهتر است در این مورد با او همدلی و همدردی
کنید؛ مثلاً وقتی طفل اسباب بازی را در مغازه ای میبند و آن را می خواهد نباید
بگویید چقدر برای تو اسباب بازی بخرم و کودک گریه کند و..
در حالی که اگر در
مقابل تقاضای کودک با مهربانی به او بگویید : تو دلت می خواهد این اسباب بازی را
داشته باشی می دانم اگر آنرا بخرم خیلی خوشحال می شوی من امروز زیاد خرج کردم یا
پولم کم است فقط میتوانم برایت یک بستنی یا آدامس بخرم .
دروغگویی :
شکلهای کوناگون رفتار دروغگویی :
1- دروغ بازی ،که با آن حوادث
تخیلی یا بازی را به دیگران می باورانند .
2- دروغ مبهم ، که از ناتوانی کودک در
گزارش دقیق جزئیات و یا مغالطه کردن یک مسأله بنا به پیشنهاد و تشویق فرد دیگر ناشی
می شود ( یا ناشی از درک اوست ) .
3- دروغ پوچ ، که کودک جهت جلب توجه دیگران
بکار می برد .
4- دروغ انتقام جویانه ، که از نفرت ناشی می شود .
5- دروغ
محدود ، که در نتیجه ترس از انضباط شدید و یا تنبیه بدنی گفته می شود .
6- دروغ
خودخواهانه ، دروغ حساب شده ای جهت گول زدن دیگران تا کودک به آنچه می خواهد برسد
.
7- دروغ عرفی و یا وفادارانه ، به منظور حفظ و مراقبت از یک دوست .
8- دروغ
عادتی ،که به دلیل نتیجه گیریا یادگیری از الگوهای در دسترس .
بیشترین دلیل
دروغگویی :
ترس از تنبیه و توبیخ ، از دست ندادن موقعیت ، خوب جلوه دادن خود ،
یادگیری .
هوش هیجانی
هوش هیجانی در بردارندهی آگاهی، تنظیم و بیان درست
دامنهای از هیجانات است. لذا توانایی شناخت، ابراز و کنترل این هیجانات یکی از
ابعاد مهم هوش هیجانی است و ناتوانی فرد در هر کدام از این تواناییها منجر به
اختلالاتی نظیر اختلالات اضطرابی و خلقی خواهند شد که حاکی از نقص خودگردانی
هیجانی است که ویژگی کلیدی هوش هیجانی است. بنابراین تا آنجا که ممکن است ما باید
این مهارتهای هوش هیجانی را که مبنای آنها شناخت دقیق هیجانات و کنترل و تنظیم
آنها است به کودکان آموزش دهیم تا احتمال بروز این اختلالات را کاهش داده و از
این طریق عملکرد آنها بهبود یابد (شامرادلو، 1383).
سالهاست که جدیترین
نظریهپردازان هوشبهر کوشیدهاند تا احساسات را به حیطه هوش وارد کنند به جای
آنکه عواطف و هوش را دو نقطه متضاد ناهمساز در نظر بگیرند. از این رو، ال. ای
ثراندایک روانشناس نامداری که در دهههای 1920 و 1930 در همگانی کردن نظریه
هوشبهر نقش مهمی داشت در مقالهای در روزنامهی هارپر اظهار داشت: «هوش اجتماعی
یعنی توانایی درک دیگران و عمل کردن عاقلانه در ارتباطهای بشری». ثراندایک
معتقد بود که هوش از یک مولفه تشکیل نشده است چرا که نمیتوان با یک هوش
تواناییهای انسان را سنجید. به همین دلیل او سه نوع هوش را مطرح میکند: «هوش
اجتماعی، هوش عینی و هوش انتزاعی». به نظر وی هوش اجتماعی عبارت از توانایی درک
دیگران و برقراری رابطه مناسب با آنها است. از این نقطه نظر فرد باهوش کسی است
که در هنگام قرار گرفتن در یک جمع بتواند احساسات و عواطف دیگران را به خوبی
درک و با آنها رابطه خوبی برقرار کند (خسروجاوید، 1381).
وکسلر (1940؛ به
نقل از بار - اون، 1997) نیز بر ابعاد غیرعقلانی هوش عمومی تاکید کرده است،
عبارت زیر بیانگر تاکید وکسلر بر مفهوم هوش هیجانی است:
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.